لئوناردو داوینچی خالق تابلو نقاشی شام آخر مرد دورۀ رنسانس نبود، زیرا چندان نجیب و درونگرا و مهذب بود که نمیتوانست نمایندۀ زمانی باشد که مردانش در حرف و عمل شدید و نیرومند بودند. او یک مرد جهانی به تمام معنا نبود، زیرا در طبع متنوع او خصلتهای سیاستمدار و مدیر جایی نمیتوانستند داشته باشند. اما با تمام نقایص و محدودیتهایش، کاملترین مرد رنسانس و شاید تمام دورانها بود. با تأمل بر موفقیتهای این مرد بزرگ، ما از راه درازی که انسان از آغاز خلقت خود تا کنون پیموده است به شگفت میآییم، و ایمان خود را به تواناییهای بشر تجدید میکنیم.
فهرست عناوین این نوشته:
موضوع نقاشی شام آخر دربارۀ چیست؟
تابلو نقاشی شام آخر در فاصلۀ زمانی سالهای 1494 تا 1499 میلادی توسط خالق پُرآوازهاش در دنیای هنر، لئوناردو داوینچی کشیده شده است. این اثر به آن هنگام از زندگی مسیح اشاره میکند که وعدۀ خیانت یکی از حواریون را میدهد. لئوناردو در این تابلو به خوبی توانسته است تا حالت ذهنی حواریون را دربارۀ این پرسش که کدامیک از آنها خیانت خواهد کرد، ایجاد کند. بنابراین در چهرۀ همۀ آنها میتوان نشانی از عشق، ترس، غم، و ناتوانی را مشاهده کرد. پس اولین نکته در مورد این اثر آن است که موضوع نقاشی شام آخر دربارۀ باورهای مذهبی میباشد که آخرین وقایع زندگی مسیح را پیش از مرگ به تصویر درآورده است.
وعدۀ مسیح به حواریون دربارۀ خیانت یکی از آنها
در تابلو نقاشی شام آخر حضرت مسیح به حواریون خود میگوید: «یکی از شما به من خیانت خواهد کرد» و حواریون هر کدام طبق شخصیت خودشان به این موضوع واکنش نشان میدهند. لئوناردو با مراجعه به اناجیل، فیلیپ را به تصویر میکشد که از خود میپرسد: «پروردگار، آیا من هستم؟». مسیح پاسخ میدهد: «کسی که دست خود را با من در ظرف فرو کند، او به من خیانت خواهد کرد» (انجیل متی، 26). ما در این تابلو نقاشی میبینیم که مسیح و یهودا همزمان دست خود را به سمت ظرفی میبرند که بین آنها قرار دارد، حتی وقتی که یهودا با حالت دفاعی بدن خود را به عقب کشیده تا مبادا دست خود را به سوی غذا نبرد، اما باز این کار را کرده است.
توجه لئوناردو داوینچی به رمز و نماد در این اثر
لئوناردو در تابلو نقاشی شام آخر در نمای پشت سر عیسی و حواریون، سه پنجر کشیده که در آن سوی پنجرهها چشماندازی سرسبز قرار دارد. این منظرۀ سرسبز غالباً به بهشت تعبیر شده که تنها از طریق مسیح میتوان به این پناهگاه آسمانی دست یافت. همچنین دوازده حواری به صورت چهار گروه سه نفره مرتب شدهاند و پشت سر آنها سه پنجره وجود دارد. عدد سه اغلب اشاره به تثلیث مقدس در هنر کاتولیک دارد. آنچه که در این تابلو مشخص است آنست که لئوناردو داوینچی این اثر را به صورت رمز و نماد خلق کرده است.
نقاشی شام آخر در مسیر نابودی کامل
متأسفانه نقاشی شام آخر از همان روزی که خالق آن، کار کشیدنش را به اتمام رسانید، در وضعیت نامطلوبی قرار گرفت و در طول پانصد سال گذشته نقاشی به دلیل موقعیت مکانی، مواد و رنگها و تکنیک به کار رفته، رطوبت، گرد و غبار، تلاشهای ضعیف و ناشیانه برای ترمیم، به شدت دچار آسیب گردیده است. هنگامی که در 16 آگوست 1943 در جریان جنگ، بمبی به صومعه برخورد کرد، بخشهایی از نقاشی دچار آسیب شد و پس از پایان جنگ نیز به دلیل آلودگی شدید هوا در شهر میلان و همچنین بازدید فراوان گردشگران، روند خرابی تابلو نقاشی سرعت گرفت. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان چنین ادعا کرد که تابلو نقاشی شام آخر در مسیر نابودی کامل قرار دارد و دیر یا زود این یادگار داوینچی در اثر صدمات وارده از بین خواهد رفت.
داوینچی جذابترین فرد دورۀ رنسانس
جذابترین فرد دورۀ رنسانس در 15 آوریل 1452 میلادی نزدیک روستای وینچی، تقریباً در یکصد کیلومتری فلورانس متولد شد. مادرش دختری روستایی به نام کاترینا بود که زحمت عقد شرعی با پدر او را به خود نداد. فریب دهندۀ او «پیرو دِ آنتونیو» از وکلای دعاوی نسبتاً ثروتمند بود. در آن سال که لئوناردو از مادر زاده شد، پیرو با زنی همشأن خود ازدواج کرد. کاترینا ناچار بود به یک همسر روستایی راضی شود و کودک نامشروع خود را به پیرو و زنش سپرد و لئوناردو داوینچی بدون مهر مادری در یک محیط نیمه اشرافی تربیت شد. شاید در همان ابتدای دوران کودکی بود که عشق به لباس زیبا و نفرت از زنان در وی پدیدار شد.
اساس علم و هنر در مغز لئوناردو
لئوناردو در مدرسهای در نزدیکی خانهاش وارد شد. او با عشقی فراوان به ریاضی، موسیقی، و رسم پرداخت و با آواز خواندن و عود نواختن، پدر خویش را شاد میساخت. برای خوب نقاشی کردن، همۀ اشیای طبیعت را با کنجکاوی، صبر، و دقت بررسی میکرد. علم و هنر که در مغز او به گونهای شگرف با هم آمیخته شده بودند، فقط یک اساس داشت و آن مشاهدۀ دقیق بود. هنگامی که پانزده ساله شد، پدرش او را به هنرگاه «وروکیو» در فلورانس برد و آن هنرمند چیرهدست را به پذیرفتن شاگردی خویش ترغیب کرد.
آموختن تشریح داخلی و خارجی توسط داوینچی
لئوناردو شاید در روزهای کارآموزی خود بود که تصویر عید بشارت را با فرشتۀ نازیبا و باکرۀ مضطرب آن نقاشی کرد. مشکل به نظر میرسد که او ظرافت را از وروکیو آموخته باشد. در همین دوران بود که پدر لئوناردو ثروتمند شد، چند خانه خرید، خانوادۀ خود را به فلورانس برد (در سال 1469) و چهار زن گرفت. هنگامی که سومین زن پدرش، کودکی را به دنیا آورد، لئوناردو با ترک خانه و رفتن نزد وروکیو از تراکم جمعیت خانۀ پدری کاست. او در آن سال (یعنی 1472) به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان «سانتا ماریانوئووا» بود. احتمالاً لئوناردو داوینچی در آنجا فرصتی برای آموختن تشریح داخلی و خارجی به دست آورد و همچنین شاید در آن سال بود که تصویر تشریحی لاغر «قدیس هیرونوموس» را رسم کرد.
علاقۀ نیمهمتعادل لئوناردو به عیوب جسمانی و رنج انسانی
در سال 1477 میلادی از لئوناردو خواسته شد که سرپرستی هنرگاهی را در باغ مدیچی عهدهدار شود. او این دعوت را پذیرفت؛ در سال 1478 میلادی، شورای شهر از او خواست که محراب نمازخانۀ سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند. ولی بنا به علتی، این مأموریت را انجام نداد؛ گیرلاندایو اجرای کار را به عهده گرفت؛ فیلیپینو لیپی آن را به اتمام رساند. با این حال هیئت مدیره خیلی زود به او و بوتیچلی مأموریت دیگری داد. این مأموریت عبارت بود از ساختن تصویر دو مردی که به سبب توطئۀ «لورنتسو» و «جولیانو دِ مدیچی» به دار آویخته شده بودند. شاید لئوناردو با علاقۀ نیمهمتعادلی که به عیوب جسمانی و رنج انسانی داشت، تا حدی مجذوب این مأموریت شنیع شده بود.
لئوناردو به همه چیز علاقهمند بود
لئوناردو در حقیقت به همه چیز علاقهمند بود. تمام حرکات و سکنات بدن و حالات چهرۀ انسان، همۀ جنبشهای حیوانات و نباتات از حرکت ساقههای گندم در مزرعه تا پرواز پرندگان، پستی و بلندیهای کوهسار، امواج و جریانهای آب و باد، دگرگونیهای هوا و حالات مختلف آسمان، همۀ اینها برای او بس شگفتانگیز بودند. تکرار هیچ حالتی سحر و رمز آن را برای وی کسالتآور نمیکرد. او هزاران صفحه کاغذ را از شرح مشاهدات خود از شکلهای مختلف پُر کرده و تابلوهای بیشمار با هزاران شکل متنوع رسم کرده بود.
داوینچی بسیار بلنداندیشی میکرد
عادت لئوناردو داوینچی جز در چند مورد استثنایی، این بود که بسیار بلنداندیشی کند؛ خود را در آزمایش جزئیات غرق سازد؛ و در ورای موضوع، دورنماهای بیشماری از اشکال انسانی، حیوانی، نباتی، و اشکال معماری، صخرهها و کوهها، نهرها، ابرها، و درختان را به حیطۀ تصویر درآورد؛ بیشتر مجذوب فلسفۀ تصویر شود تا کمال فنی آن؛ و بالاتر از همه آنکه کار کوچکتر رنگآمیزی تصاویری را که بدینگونه برای عیان ساختن جزئیات و مفهوم پدید آمدهاند، به دیگران واگذار کند؛ و آنگاه پس از رنج فکری و جسمی زیاد، از نارسایی دست و اسباب کار در تعبیر رؤیای کمال، دستخوش نومیدی گردد. به جز چند مورد، خوی و سرنوشت لئوناردو از ابتدا تا انتها بدینگونه بود.
هفده سال غیبت لئوناردو از فلورانس
لئوناردو هنگامی که کوشید تا پیوند گسستۀ خویش را با زادگاهش دوباره برقرار کند، چهل و هشت سال داشت. طی هفده سال غیبتش از فلورانس، هم خود او عوض شده بود و هم آن شهر؛ اما این تغییر در دو جهت مخالف بود. فلورانس یک جمهوری نیمه دموکراتیک شده، و زندگی تجملی و اشرافی آن به سادگی گراییده بود؛ حال آنکه لئوناردو به زندگی درباری و تجملی و مراسم تشریفاتی خو گرفته بود. فلورانسیها که عادت به انتقاد داشتند، به جامههای حریر و مخمل او، آداب ظریف وی، و ملازمان مجعدموی او با خشم مینگریستند. میکلانژ، که بیست و دو سال از او جوانتر بود، بر ظاهر آراستۀ او که با بینی شکستۀ خودش تضاد فراوان داشت، نفرت میورزید و با وضع فقیرانۀ خویش تعجب میکرد که لئوناردو این وضع خوب مالی را از کجا آورده است. لئوناردو که اکنون پول زیادی را جمع کرده بود، دیگر از سفارشات نقاشی بسیار، خودداری میکرد و وقتی هم به کاری میپرداخت، آن را خیلی با تأنی انجام میداد.
تصویری از لئوناردو که به دست خودش کشیده شده
چندین تصویر موجود است که به موجب ادعا، سیمای او را نشان میدهند. وازاری (تاریخدان) با شوق بسیار از زیبایی جسمانی او که هرگز چنانکه باید ستوده نشد و ظاهر پیراستهای که بسیار زیبا بود و هر روح غمگینی را شاد میکرد، سخن میگوید؛ اما گفتههای وازاری مبتنی بر شنیدهها بود و ما هیچگونه دلیلی برای قبول چنین ادعایی در دست نداریم. حتی در سنین میانه، لئوناردو ریش بلندی میگذاشت و آن را با دقت معطر و مجعد میساخت. تصویری از لئوناردو که به دست خودش کشیده شده است، صورت پهن و لطیفی را با زلف آویخته و ریش سفید نشان میدهد. این تصویر در کتابخانۀ سلطنتی وینزر موجود است.
شکل ظاهری لئوناردو چگونه بود؟
در مورد شکل ظاهری لئوناردو، تابلوی پُرارزش دیگری در تالار هنری اوفیتسی او را با چهرۀ نیرومند، چشمان خیره، موی و ریش سپید، و کلاه سیاه نشان میدهد. این تابلو کار یک هنرمند ناشناس است. به عقیدۀ محققان، چهرۀ افلاطون در تابلوی «مدرسۀ آتن» که به دست رافائل در سال 1509 میلادی کشیده شده، از آن لئوناردو است. همچنین تصویری از گچ در تالار هنری تورینو، لئوناردو را تا وسط سر طاس نشان میدهد و پیشانی، گونهها، و بینی او را چیندار مینمایاند. این تصویر کار خود اوست.
پیری زودرس داوینچی و علاقهاش به اسب
از قراین چنین برمیآید که پیری لئوناردو داوینچی زودرس بوده است؛ وی با وجود یک رژیم غذایی نباتی، در 67 سالگی درگذشت، حال آنکه میکلانژ که همدورۀ او بود، با اینکه بهداشت را حقیر میشمرد و چند بار به بیماریهایی دچار شده بود، 89 سال زیست. لئوناردو در اوج جوانی به نیرومندی مشهور بود، او نعل اسبی را با دست خم میکرد، شمشیرباز زبردست بود و در سوارکاری و ادارۀ اسبان مهارت داشت. او اسب را بسیار دوست میداشت و آن را نجیبترین و زیباترین حیوان میشمرد.
لئوناردو در نوشتن از راست به چپ مینوشت
ظاهراً داوینچی با دست چپ نقاشی میکرد و خط مینوشت. وی به ناچار در نوشتن از راست به چپ مینوشت و همین کار دستخط او را بدون آنکه خودش مایل باشد، ناخوانا میساخت. در فاصلۀ زمانی سالهای 1506 تا 1516 میلادی او در نقاشی کشیدن خیلی بیحوصله شده بود و بیشتر وقت خود را صرف هندسه میساخت. شاید در آن ساعاتی که لئوناردو ظاهراً بیکار به نظر میرسید، سرگرم مدفون ساختن هنر خویش در گور علم بود!
نداشتن عشق نسبت به زنان
لئوناردو تصویر زنان را خیلی کمتر از مردان میکشید. او به زیبایی زنان اعتراف میکرد، اما ظاهراً در ترجیح دادن جوانان زیباروی به زنان با سقراط وجه مشترک داشت. در نوشتههای متعددی که از او برجای مانده است، اثری از عشق یا حتی محبت ساده نسبت به زنان دیده نمیشود. با این حال، بر بسیاری از مراحل طبیعت زنان آگاه بود؛ هیچکس در نمایاندن رقت دوشیزگی، مهر مادری، یا مکر زنان از او بالاتر نبود. لئوناردو علاقهای نداشت که نوشتههایش توسط عدۀ زیادی از مردم خوانده شود. در اینباره چنین مینویسد:«حقیقت اشیا غذایی است ممتاز برای هوشمندان، نه عقول سرگردان.» احتمالاً حساسیت او، نوشتههای رمزیاش، و قفل کردن در کارگاهش هنریاش به هنگام شب، از ضمیر مضطرب او نسبت به غیرطبیعی بودن بودن تمایل جنسی و ترس از اتهام به الحاد بوده است.
داوینچی کشتن حیوانات را درست نمیدانست
لئوناردو داوینچی نسبت به دوستانش بسیار مهربان بود. او کشتن حیوانات را درست نمیدانست و آسیب رساندن به هیچ موجود زندهای را از طرف هیچ کس تحمل نمیکرد. پرندگان محبوس در قفس را میخرید و آزاد میکرد. ظاهراً عشق فراوانی به طراحی ادوات جنگی داشت. چنین به نظر میرسد که او از رفتار فرانسویان نسبت به لودوویکو و به سیاهچال انداختن او متأثر نشد، گرچه لودوویکو به مدت شانزده سال از او در شهر میلان پذیرایی کرده بود.
لئوناردو دوست داشت خود را از دیگران جدا سازد
لئوناردو مانند هر هنرمندی، فوقالعاده متوجه به خود، حساس، و مغرور بود. در یکی از یادداشتهایش چنین مینویسد: «در تنهایی مال خودت هستی، در جمع نیمی از وجودت متعلق به دیگران است؛ از اینرو به ناچار باید در هر محفلی وجود خود را طبق تمایل بیجای حاضران متفرق سازی.» لئوناردو همچون سخنور یا نوازندۀ خوبی میتوانست مجلسآرایی کند؛ اما همواره دوست میداشت خود را از دیگران جدا سازد و در کار خویش مستغرق شود. او چون هرگز گرسنگی نکشیده بود تا بیش از هر چیز دیگری قدر نان را بداند، میگفت: «بزرگترین نعمت طبیعت، آزادی است.»
نفرت داوینچی از معاشرت با زنان
تقوا و فضایل لئوناردو داوینچی بر عیوب و نواقصش برتری داشتند. نفرت وی از معاشرت با زنان، طبیعت او را آزاد میساخت تا تمام نیروی و وقت خود را مصروف کار خویش سازد. حساسیت دردناکش هزاران جنبۀ حقیقت را، که به چشم عادی دیده نمیشد، برای او آشکار میساخت. گاه هنگامی که یک چهرۀ جالب میدید، او را در چندین کوچه و خیابان یا حتی یک روز تمام دنبال میکرد؛ آنگاه پس از بازگشت به کارگاه هنری خود، آن را چنان به تصویر میکشید که گویی در برابرش حاضر است. ذهن لئوناردو همواره به اشکال، اعمال، و افکار غریب توجه داشت. در یکی از نوشتههایش چنین مینویسد: «رود نیل بیش از تمام آبهای کنونی اقیانوسها آب به دریا فرستاده است، پس تمام دریاها و رودها به دفعات بیشمار از دهانۀ نیل گذشتهاند.»
لئوناردو آرزو داشت که نویسندۀ خوبی باشد
لئوناردو پنج هزار صفحه مطلب نوشت اما هرگز یک کتاب کامل به وجود نیاورد. از لحاظ کمیت، او بیشتر نویسنده بود تا هنرمند. خود او از یکصد و بیست هزار اثر صحبت میکند که پنجاه عدد از آنها باقی بانده است. وی از راست به چپ مینوشت، شیوۀ نگارش نیمه شرقیاش به این داستان که او زمانی به خاور نزدیک سفر کرده و خدمت سلطان مصر را گزارده و به دین اسلام گرویده، تا حدی اعتبار میبخشد. صرف و نحو ضعیف و املایش منحصر به فرد است. مطالعاتش پراکنده و غیرمرتبط بودند. او کتابخانۀ کوچکی شامل 37 کتاب داشت. خود لئوناردو چنین مینویسد: «معرفت زمانهای گذشته و جغرافیا عقل را زینت و پرورش میدهند.» وی آرزو داشت که نویسندۀ خوبی باشد؛ بارها برای کسب فصاحت کوشید. آشکارا بر سر آن بود که برخی از نوشتههایش را به چاپ رساند و بارها به مرتب کردن یادداشتهایش برای این منظور پرداخت.
غلو داوینچی در چشمان و لبهای مونالیزا
داوینچی دربارۀ هنر خوب مینوشت. پرمایهترین اثر او «رسالۀ نقاشی» است که در سال 1651 میلادی به چاپ رسید. وی با پیشی گرفتن بر کسانی که استدلال میکنند نقاشی را فقط میتوان با نقاشی کردن آموخت، معتقد است که داشتن معلومات نظری درست از این هنر میتواند به صاحبان آن یاری رساند. لئوناردو چنین سفارش میکرد: «تصویر را طوری بسازید که نشان دهد صاحب آن چه فکری را در سر میپروراند.» آیا او در مورد مونالیزا چنین نکتهای را فراموش کرده بود، یا اینکه میخواست دربارۀ قابلیت انسان در خواندن روح همنوعان خود، در چشمان و لبهای آن، غلو کند؟ مشاهده کنید: تابلو نقاشی مونالیزا با کیفیت بالا
بزرگترین نقص لئوناردو چه بود؟
کنجکاوی، خوی باژگون، حساسیت، و عشق لئوناردو داوینچی به کمال، به بزرگترین نقص او یعنی عدم قابلیت با بیمیلی او به تکمیل کار، اضافه شده و عیب بزرگی را برای او ساخته بودند. شاید او به هر کار هنری با این فکر دست مییازید که مسئلۀ ترکیب رنگ یا طرح را حل کند و وقتی که راهحل آن مسئله را مییافت، دیگر ذوق خود را از دست داده بود. او میگفت: «هنر در تصوّر طرح است، نه در اجرا؛ این مرحله مربوط است به اذهان کوچکتر.» لئوناردو برای کار خود نوعی ظرافت، مفهوم، یا کمال به خصوص قایل بوده است که روح صبور و سرانجا بیصبریاش نمیتوانسته آن را به مرحلۀ تحقق برساند؛ و از این رو به ناچار آن را ترک میگفته است، همانگونه که در مورد تصویر صورت عیسی عمل کرده است.
من اوقات سودمندی را تلف کردم!
لئوناردو به سرعت از کاری به کار دیگر یا از موضوعی به موضوع دیگر میپرداخت؛ به بسیاری از چیزها دلبستگی داشت و فاقد وحدت مقصود یا فکر بود. این مرد جامع الخصال مخلوطی بود از اجزای گرانبها اما نامتناجس؛ قابلیتهای او چندان زیاد بودند که نمیتوانست برای رسیدن به هدف مشخصی آنها را مهار کند و به سوی یک هدف متوجه سازد. لئوناردو در پایان زندگیاش با آه و افسوس میگوید: «من اوقات سودمندی را تلف کردم!»
چیرهدستترین و ژرفاندیشترین رسام دوره رنسانس
داوینچی به صورت عادی در ترسیمهای خود واضحتر و بیشتر هویداست تا در نقاشیها و یادداشتهایش. شمار یادداشتهایش از حد فزون است؛ تنها یک نسخۀ خطی او «کودیچه آتلانتیکو» که هماکنون در موزۀ میلان قرار دارد، هزار و هفتصد صفحه است. بسیاری از ترسیمهای او طرحهایی عجولانه، و بسیاری دیگر چنان شاهکارهایی هستند که به موجب آنها ما باید لئوناردو را چیرهدستترین، نازککارترین، و ژرفاندیشترین رسام دوره رنسانس بدانیم. در ترسیمات میکلانژ و رامبراند هیچ چیز نمییابیم که بتواند با مریم عذرا، کودک، و قدیسه حنا، اثر داوینچی همتراز باشد. او برای ترسیم هر مرحله از زندگی جسمی و بسیاری از مراحل حیات روحی، از مداد نوک نقرهای، زغال، گچ قرمز، یا مرکب استفاده میکرد.
طبیعت بیش از انسان لئوناردو را خشنود میساخت
شاید طبیعت بیش از انسان، لئوناردو را خشنود میساخت، زیرا طبیعت طبیعی بود و نمیتوانست به شر متهم شود؛ بدینسان لئوناردو دورنماهای بسیار رسم و بوتیچلی را برای نادیده گرفتن آنها تحقیر کرد. او گلها را به دقت با قلم خود رسم میکرد. کمتر ممکن بود تصویری را نقاشی کند و آن را به وسیلۀ زمینهای از درختان، نهرها، صخرهها، کوهها، ابرها، و دریاها سحرانگیزتر ننمایاند. او تقریباً تمام اشکال معماری را از هنر خویش طرد کرد تا برای ورود طبیعت به آن راهی باز کند و به طبیعت امکان دهد تا فریاد گروهی را که موضوع یک پردۀ نقاشی است در یک مجموعۀ متناجس جذب کند.
طرح لئوناردو برای یک شهر نوین دو طبقه
گاه لئوناردو دست خود را در طرح معماری میآزمود اما موفقیتی حاصل نمیکرد. او که از همهمه، کثافت و تراکم جمعیت شهرهای ایتالیا متأثر بود، به بررسی شهرسازی پرداخت و طرحی برای یک شهر نوین دو طبقه به لودوویکو تقدیم کرد. در طبقۀ اول این شهر میبایست وسایل نقلیۀ تجاری حرکت کنند و بارهای مردم عادی حمل شود؛ در طبقۀ دوم خیابانی به عرض بیست براتچا (تقریباً 13 متر) فقط برای ثروتمندان تدارک شود. این معبر میبایست به یک طاق قوسی ستوندار متکی باشد و وسایل باربری نیز در آن رفت و آمد نکنند. این دو طبقه در فواصل مختلف میبایست به وسیلۀ پلههای مارپیچی به یکدیگر متصل شوند. لودوویکو برای این بلندگرایی پولی نداشت و در نتیجه اشراف میلان همچنان ناچار بودند بر روی خاک قدم رنجه دارند.
لئوناردو داوینچی یک مهندس بود
لئوناردو داوینچی در واقع یک مهندس بود. وازاری (نقاش، معمار، و تاریخ هنرنویس ایتالیایی در قرن 16 میلادی) میگوید: «او هر روز الگوها و طرحهایی برای شکافتن کوهها و ساختن تونلها، برای عبور مستقیم از نقطهای به نقطهای دیگر تهیه میکرد؛ خیال بلند کردن و کشاندن بارهای سنگین را به نیروی اهرم، چرثقیل و قرقره در سر میپروراند؛ و برای تمییز کردن بنادر و بالا آوردن آب از اعماق زیاد، روشهایی اندیشیده بود.» ماشینی برای ساختن دندۀ پیچ تعبیه کرده بود؛ با روش صحیح، مقدماتی برای ساختن چرغ آبکشی تهیه کرد و یک نوع ترمز تسمهای غلتکدار بدون سایش درست کرده بود.
طرحهای داوینچی از مسلسل تا قیچی
داوینچی نخستین مسلسل را طرح کرد و برای خمپارهانداز چرخهای دندهای درست کرد تا بر بُرد آن بیفزاید. طرحهای دیگر او عبارت بودند از: یک محرک چند تسمهای، دندۀ انتقال حرکت سه سرعته، یک آچار قابل تنظیم، ماشینی برای پهن کردن فلز، یک صفحۀ متحرک برای ماشین چاپ و یک چرخدنده با قفل خودکار برای بلند کردن نردبان. برای یک زیردریایی نیز طرحی داشت اما از فاش کردن خودداری کرد. با ارائۀ این موضوع که چگونه با فشار بخار میتوان یک گلولۀ آهنی را از لولهای تا مسافت هزار و صد متر پرتاب کرد، فکر هرون اسکندرانی (Heron of Alexandria، دانشمند یونانی قرن سوم میلادی) را دربارۀ ماشین بخار زنده کرد. او وسیلهای برای پیچاندن یکنواخت نخ بر گِرد دوک ساخته بود و قیچی که با حرکت یک دست باز و بسته میشد را نیز ساخت.
فکر اختراع چتر نجات
لئوناردو غالباً به هنگام طراحی و ساختن ابزار مهندسی، عنان خود را به دست تفنن و هوس میسپرد: مانند طرح یک اسکی باد کرده برای حرکت روی آب؛ یا ساختن یک آسیای آبی که ضمن کار کردن، چند آلت موسیقی را به کار اندازد. فکر اختراع چتر نجات را بدینگونه شرح میدهد: «اگر کسی چادری به عرض و عمق دوازده ذراع از کتان بسازد و تمام منافذ آن را مسدود کند، خواهد توانست با بستن آن به خود از هر ارتفاعی به زمین فرود آید بیآنکه کوچکترین آسیبی ببینید.
داوینچی و مسئلۀ پرواز انسان
داوینچی در نیمی از مدت زندگی خود به مسئلۀ پرواز انسان میاندیشید. مانند تولستوی بر پرندگان، که به عقیدۀ او از جهات بسیاری برتر از انسان بودند، رشک میبرد. او به دقت جزئیات عمل بالهای آنها، برخاستنشان از زمین، حرکت روانشان در هوا، و چرخیدن و فرود آمدنشان را بررسی میکرد. چشمان تیزبینش حرکات آنها را با کنجکاوی مینگریست و مدادش به سرعت آنها را بر کاغذ رسم و ثبت میکرد و مراقب بود که پرندگان چگونه از جریان و فشار هوا استفاده میکنند.
داوینچی و خیال تسخیر هوا
لئوناردو داوینچی خیال تسخیر هوا را در سر میپروراند و در این راستا میگوید: «برای ارائۀ این موضوع که انسان ممکن است با تعبیۀ بال برای خود و بر هم زدن آنها، خویشتن را در هوا نگاه دارد، باید آن قسمت از عضلات سینۀ بال یک پرنده را که محرک بال او هستند را تشریح کرد. به هوا بلند شدن پرندگان بدون بال زدن، جز با حرکت مدور آنها در میان جریانهای باد صورت نمیگیرد. پرندۀ شما نباید با هیچ موجود دیگری جز خفاش مقایسه شود، زیرا غشای آنها وسیلهای برای بستن اجزای بال آن هستند. پرنده آلتی است که طبق قوانین مکانیکی عمل میکند. انسان میتواند این آلت را با تمام حرکات آن به وجود آورد، اما البته به دست آوردن قدرتی چون نیروی پرواز پرندگان ممکن نیست.»
آیا لئوناردو کوششی برای پرواز کرد؟
لئوناردو در اعلانی که در روزنامۀ کودیچه آتلانتیکو چاپ شد، چنین متذکر میشود: «بامداد فردا دوم ژانویۀ 1496 نخستین آزمایش خود را در پرواز انجام خواهم داد.» فاتسیو کاردان، پدر جرونیمو کاردانِ فیزیکدان، به پسر خود گفت که خود لئوناردو به دو پرواز دست زده بود. برخی گمان کردهاند که شکسته شدن پای آنتونیو (یکی از دستیاران لئوناردو) در سال 1510 در نتیجۀ پرواز با یکی از ماشینهای او بوده است. ما در اینباره چیزی نمیدانیم.
اشتباه داوینچی در مورد موضوع پرواز
در مورد موضوع پرواز، لئوناردو داوینچی در اشتباه بود. پرواز انسان نه با تقلید از پرندگان، بلکه با پیوستن موتور درونسوز به یک پروانه میسر شد که میتوانست هوا را به عقب براند نه به پایین؛ سرعت حرکت به جلو پرواز صعودی را ممکن ساخت. اما کار لئوناردو بر عشق انسان به دانش، یعنی چیزی که مایۀ امتیاز انسان از حیوان است، استوار بود. ما که از جنگها و جنایات بشری متأسفیم، از خودخواهی قدرت و استمرار فقر بیزاریم، و غمگینیم از اینکه ملتها و نسلها رذایل زندگی را با موهومات و اعتقادات بیاساس میآرایند، وقتی میبینیم نوع بشر سه هزار سال، از زمانۀ افسانۀ دایدالوس وایکاروس تا لئوناردو و صدها تن دیگر و از آن پس تا پیروزی درخشان اما تأثرانگیز زمان ما، رویای شیرین پرواز را در سر میپرورانده است، نوع بشر را تا حدی رستگار مییابیم.
آیا لئوناردو دانشمند بزرگی بود؟
الکساندر فون هومبولت، لئوناردو را بزرگترین فیزیکدان قرن پانزدهم میلادی میدانست و ویلیام هانتر او را همتراز بزرگترین کالبدشناسان عصر خود میشمارد. نظرات لئوناردو آنگونه که هومبولت گمان میکرد، اصالت نداشت؛ بسیاری از عقاید او در فیزیک از ژان بوریدان، آلبرت ساکسی و سایر پیشینیان قبل از وی بود. او گاهاً مرتکب خطاهای فاحش میشد، مانند وقتی که نوشت: «سطح آب در هر جا که مماس با هوای آزاد است، از سطح دریا پایینتر نیست.» مکانیک نظری او نشاندهندۀ هوش سرشار یک آماتور با ذوق و کوشا است؛ او فاقد آموزش، وسایل کار، و وقت بود. موفقیتش تا این اندازه در علم، با وجود این موانع و زحمات هنری او، از معجزات آن عصر معجزآساست. پس به حق باید لئوناردو داوینچی را دانشمند بزرگی در زمان خود دانست.
گام برداشتن داوینچی در فلسفه و الاهیات
داوینچی از مطالعات خود در رشتههای متعدد، گاه به سوی فلسفه نیز گام برمیداشت. او در شأن فلسفه چنین میگوید: «ای ضرورت شگفتانگیز! تو با دلیل متعالی خود تمام معلولها را وامیداری که نتیجۀ مستقیم علل خود باشند و بنا بر یک قانون متعالی و اجتنابناپذیر، هر عمل طبیعی، از طریق کوتاهترین فرآیند ممکن، از تو اطاعت میکند.» این بیان نشانهای از طنین غرورآسای علم قرن نوزدهم دارد و نشان میدهد که لئوناردو به الاهیات نیز میپرداخته است.
آیا لئوناردو به دین و باورهای آن اعتقاد داشت؟
سخنان خود لئوناردو و حتی دیگران دربارۀ او، چنان نشان میدهد که چندان به دین باور نداشت. وازاری در اولین چاپ زندگینامهای که برای هنرمندان نوشته بود مینویسد: «لئوناردو مغزی چنان الحادی داشت که به هیچ دینی سر فرود نمیآورد و گاه میگفت شخص بهتر است فیلسوف باشد تا مسیحی.» اما وازاری در چاپهای بعدی کتاب خود این جمله را حذف کرد. داوینچی همانند بسیاری از مسیحیان زمان خود، گاه و بیگاه گریزی به روحانیان میزد؛ آنان را فریسیان مینامید و به فریفتن مردم سادهلوح با معجزات کاذب متهمشان میکرد و به سکۀ قلب سفتههای آسمانی که ایشان (روحانیان) با پول رایج این جهان معاوضه میکردند، پوزخند میزد.
امروز اهل جهان همه عزادارند!
لئوناردو در یک جمعۀ مبارک چنین نوشت: «امروز اهل جهان همه عزادارند، زیرا صدها سال پیش مردی در شرق زندگی را بدرود گفت.» ظاهراً چنان میپنداشت که قدیسان مرده قادر به شنیدن دعاهایی که به سویشان فرستاده میشود، نیستند. او مینویسد: «کاش چنان قدرت زبانی داشتم که میتوانستم کسانی را که ستایش افراد انسانی را بیش از عبادت خورشید میستایند تقبیح کنم. آنها که خواستهاند مردم را چون خدایان بستایند خطای فاحشی مرتکب شدهاند.»
حذف تمثالنگاری مسیحی توسط داوینچی
لئوناردو داوینچی در حذف تمثالنگاری مسیحی بیش از هر هنرمند دیگر دوران رنسانس جسارت به خرج داد. او هاله را از میان برد، مریم عذرا را روی زانوی مادرش نشاند و عیسی را در حال کوشش برای سوار شدن بر پشت برۀ نمادین نشان داد. ظاهراً چنین میاندیشید که روح فقط میتواند از طریق ماده و در تجانس با قوانین غیرقابل تغییر، عمل کند. در اینباره چنین نوشت: «روح هرگز نمیتواند با فساد بدن فاسد شود، اما مرگ همانگونه که زندگی را منهدم میسازد، حافظه را نیز نابود میکند.» لئوناردو در بعضی از عبارات خود الوهیت را با شوق و خضوع میستاید اما در قسمتهای دیگر آثارش، خدا را با طبیعت قانون طبیعی و ضرورت برابر میداند. مذهب او تا آخرین سالهای عمرش یک همهخدایی رازورانه بود.
فلج شدن طرف راست بدن داوینچی به علت سکتۀ ناقص
داوینچی به احتمال زیاد پس از سال 1517 کمتر نقاشی کرده است زیرا در آن سال طرف راست بدنش به علت سکتۀ ناقص فلج شد. از آن پس وی با دست چپ کار میکرد اما برای ترسیم تصاویر دقیق به هر دو دست نیازمند بود. حال دیگر بسیار شکسته شده بود و از اندام و صورت زیبای دوران جوانیاش، که داستان آن پس از نیم قرن به وازاری رسیده بود، دیگر اثری برجای نمانده بود. اعتماد به نفس مغرورانۀ سابق و آرامش روحی پیشین او، اکنون جای خود را به رنج انحطاط داده و عشق او به زندگی تبدیل به امید مذهبی شده بود. وصیت لئوناردو بسیار ساده بود، او درخواست کرد که در تدفینش تمام مراسم دینی به جای آورده شود. یکبار چنین نوشته بود: «همانطور که پس از یک روزگار رضایتبخش، خواب شیرین است، همانگونه نیز یک عمر پُرحاصل مرگ را شیرین میسازد.»
مرگ لئوناردو داوینچی در آغوش شاه فرانسوای اول
وازاری داستان مهیجی برای مرگ لئوناردو داوینچی در آغوش شاه فرانسوای اول در 2 مه 1519 میگوید، اما شاید در آن هنگام فرانسوا در محل دیگری بوده است نه بر بالین لئوناردو به هنگام مرگ. جنازۀ لئوناردو در کلیسای سن فلورانتن دفن شد. ملتسی خبر مرگ او را به برادرانش داد و در نامۀ خود چنین افزود: «من از شرح اندوه خود از مرگ دوستم عاجزم؛ گرچه جسم من از تندرستی بهرهمند است اما روحم تا پایان عمر غمگین خواهد بود. این اندوه سبب بزرگی دارد؛ همۀ مردم در فقدان چنین مردی عزادارند، زیرا به وجود آوردن مانند او از عهدۀ طبیعت خارج است. خدای قادر متعال روان وی را تا ابد شاد کناد.»
لئوناردو را چگونه باید ارج نهیم؟
به راستی چگونه باید جایگاه بدیل داوینچی را در دوران رنسانس مشخص کنیم و به مقام او ارج نهیم؟ کدامیک از ما دارای چنان تنوع معلومات و مهارتهایی هست که بتواند دربارۀ منزلت چنین مرد جامعالفضایلی قضاوت کند؟ جادوی ذهن بسیار بارورش ما را بیاختیار بر آن میدارد که دربارۀ کامیابیهای او مبالغه کنیم، زیرا او در تصوّر فنیتر بود تا در کار. وی بزرگترین دانشمند یا مهندس یا نقاش یا پیکرتراش دوران خود نبود، بلکه فقط مردی بود که همۀ این فضایل را با هم داشت و در هر زمینه با بهترین صاحبان فضل رقابت میکرد.
مطالعات لئوناردو دربارۀ اسب شاید بهترین کار او در مبحث کالبدشناسی آن زمان بوده است؛ لودوویکو و سزار بورژیا وی را از میان تمام هنرمندان ایتالیا به عنوان مهندس دربار خود انتخاب کردند. هیچیک از پردههای رافائل یا تیسین یا میکلانژ با تابلو نقاشی شام آخر لئوناردو داوینچی برابری نمیکند؛ هیچ نقاشی در ظرافت رنگآمیزی یا تجسم احساسات و فکر و مهر به پای او نرسیده است؛ هیچ تصویری تاکنون برتر از «مریم عذرا، کودک، و قدیسه حنا» اثر لئوناردو، شناخته نشده است؛ و هیچ چیز در فلسفۀ رنسانس پیروزتر و برتر از نظریۀ «قانون طبیعی» او نبوده است.
منبع متن:
کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد پنجم، یونان باستان، ترجمۀ امیرحسین آریانپور، فتحالله مجتبائی، هوشنگ پیرنظر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380.
بنام خدا
با سلام و احترام،
در قسمتی آمده که داوینچی به زنان علاقه نداشت ، از نظر فیزیولوژیکی عامل با هوشی نابغه بودن عشق و علاقه به اشیا و افراد و ابسته بترشح ماده ای بنام دوپامین از جسم سیاه در مغز هست فردی نابغه و باهوش مانند داوینچی هوش بالای خود را مدیون دوپامین باید بداند و چون دو پامین کارهای دیگری نیز انجام میدهد افزایش مهر و محبت به دیگران و علاقه شدید به همسر خود هست و این مورد چنان هست که به همسر ازاری می انجامد پس اشخاص با هوش در کل به جنس مخالف علاقمند هستند. با تشکر